من دلم تنگ می شود
برای تو
برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان
دلــم کــه تنـــگ می شــود
پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکنده ی زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگرغیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟
باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای تو تنگ می شود
برای این "توهم" دلم تنگ می شود
.gif)
نظرات شما عزیزان:
فائزه عکافیان 
ساعت17:28---1 مرداد 1391
سلام فاطمه جووووون خوبی عزیزم این دفعه دیگه اومدم تو وبلاگت عالی بود
به او بگویید که دوستش دارم 
ساعت12:48---19 خرداد 1391
دو دریچه دو نگاه دو پنجره، دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر تو مسیر زندگی، دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم، قصۀ عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه، جز خدا هیچکی ما رو نمیبینه
دو غریبه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطهچین، دو تا دور افتادۀ تنهانشین
کاشکی می دونستی فاطمه
چقدر عشقم دوستم داره
راستی عزیزم همیشه میگه
همه رو دوست داشته باش امافقط عاشق یک نفر باش
همه رو در قلبت جا بده ولی قلبت فقط مال یک نفر باشد
به همه لبخند بزن اما فقط با یک نفر بخند
منم شما عزیزو توی وبلاگم لینک کردم شاید شما اولین دوستی باشید که من بهش حسودی کردم راستی منتظرم اگه وقت کردی دوباره هم بیا
|